خلاصه داستان: شر وحشتناکی ظهور کرده است. گرگ ها یک بار دیگر زوزه می کشند، اما تنها گرگینه ای مانند اسکات مک کال، می تواند هم متحدان جدید را جمع کند و هم دوستان مورد اعتماد را برای مقابله با دشمنی که می تواند قوی ترین و مرگبارترین باشد، متحد کند.
خلاصه داستان: در سفری به زادگاهش، الی معتاد به کار خاطراتشان را با شان سابقش مرور می کند و شروع به زیر سوال بردن همه چیز در مورد شخصی که تبدیل شده است می کند. همه چیز زمانی گیج کننده تر می شود که کسیدی را ملاقات می کند، کسی که او را به یاد شخصی که از آن استفاده کرده است می اندازد...
خلاصه داستان: داک یک آتشبس شکننده بین فرماندار و مافیا را تسهیل میکند و نرمافزار دادستانی را برای امور مالی مبادله میکند. بدون آتشبس دیگر، داک به حال خود رها میشود و از یک چیز پاک نشده در زندگیاش محافظت میکند: دخترش، دیکسی کوچک.