خلاصه داستان: یک مادر مجرد که در حال تلاش برای تامین مخارج زندگی خود است، در حالی که یک تیم تیم هالیوود از دستگیری توسط یک مامور بی رحم FBI طفره می رود، در حالی که تجهیزات پزشکی در بازار سیاه را در وانت پیکاپ افسانه ای خود که سوپ آپ شده است، می چرخاند.
خلاصه داستان: یک پسر فقیر فراری و یک راننده آمبولانس بی میل در کراچی. زندگی دو آنها از طریق یک انسان دوست در حال مرگ که بسیاری از زندگی روزمره آنها به او بستگی دارد به هم می پیوندد.
خلاصه داستان: دارسی و تام خانوادههایشان را برای عروسی مقصد نهایی جمع میکنند، اما وقتی کل جشن عروسی به گروگان گرفته میشود، عروس و داماد باید عزیزانشان را نجات دهند - اگر اول یکدیگر را نکشند.
خلاصه داستان: آوریل 1940. چشم جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.